بحث!!!

این وبلاگ برای اینه که بحث های ماها (؟!) هر چه قدر هم الکی باشه توش نوشته بشه!

بحث!!!

این وبلاگ برای اینه که بحث های ماها (؟!) هر چه قدر هم الکی باشه توش نوشته بشه!

کاکتوس زنده!


رفتیم گل‎فروشی، داشتیم کاکتوس‎ها رو (با ذهنیت پلید خریدن کاکتوس به جای گل ) نیگاه میکردیم، آرزو میگه: «آدم باورش نمیشه اینا هم موجود زنده‎ن!»

داریم نیگا میکنیم به ظاهر به نظر، سختشون، و تیغ تیغ‎هایی که انگار چیزی شبیه یه مجسمه‎ی بی‎روح پلاستیکیه؛ من میگم: حتی گل میده! و نگاهمون روی کله‎ی نمیدونم چرا قرمزه‎شه که کمکی به روح‎دار شدنش نکرده بود! (گل نبود، یه قسمت از خود کاکتوس، قرمز بود، مث یه کلاه!)

داشتم برا زهرا تعریف میکردم؛ زهرا میگه باهاش همزادپنداری دارم (صرفه‎نظر از اینکه مخالفم!)

میگم وای؟

زهرا: «cause it doesn't matter how dead I may look..There's life inside me..»

یک بزرگنمایی بیخود از یک اتفاق معمولی!


آدمایی که چشمای بینایی دارن، کسایی که وقتی دارن راه میرن اطرافشون رو نگاه میکنن و میبینن، منطقا نباید آدمای دوست‎داشتنی‎ای باشن! دقیقا نمیدونم این آدما awkward moment های زیادی دارن، یا awkward moment های زیادی برای بقیه ایجاد میکنن؛ بستگی به روحیه‎شون داره! ((:

تصور کنین این آدم وقتی تو خیابون راه میره با یکی چشم تو چشم میشه که دستش تو دماغشه، یا یکی دیگه که داره آدامس میچسبونه به دیوار، آشغال میریزه رو زمین (البته تو مناطق با فرهنگ‎تر!) و... تا اینجا فقط لحظات awkwardیه که وقتی رد میشه جنبه‎ی طنز پیدا میکنه!

حالا فرض کنین آدمایی که این در لحظات awkward باشون چشم تو چشم میشه؛ آشنا باشن هممم.. نمیدونم ولی تنها چیزی که این وسط شکل میگیره یه دیالوگ نامرئی دوطرفه‎س که شایدم تا مدت‎ها ادامه پیدا کنه! خب تجربه همیشه نشون داده پرروئی در این مواقع کار رو برای هر دو طرف آسون‎تر میکنه!

حالا صرفه نظر از این، بعضی آدما گوششون این ویژگی رو داره، یعنی در لحظات awkwardی پیشت حاضر میشن، تو براشون از هزارتا حرفای نگفته میگی و یهو (از حالت مستی در میای) و باهاشون چشم تو چشم میشی..!


پ.ن: این متن، هیچ مقدمه و نتیجه‎ای نداشت؛ کاملا الکی به ذهنم رسید :دی


نقطه بهینه


تو این شکل (فرض کنید!) نقطه‌های A و B و C و D، ارزش یکسانی دارند یعنی در واقع از نظر توانایی (محور عمودی!) مثل همن تنها تفاوتشون توی جایی هست که قرار دارند و در واقع نسبت تواناییشون به اطرافیانشون هست. (اینجا فقط دو نقطه‌ی راست و چپ هر کسی رو اطرافیانش فرض کنین) معلومه که هیچکدوم توی ماکسیمم مطلق جهانی یا مینیمم مطلق نیستن. ترجیح میدادین توی کدوم یکی از این نقطه‌ها باشین؟؟ چرا؟؟

(یا مثلا تو چه دوره‌ای از زندگیتون توی کدوم یکی از این نقطه‌ها باشین؟)


رگرگ و تگبار...


بچه ها امروز رگرگ و تگبار اومد ...

یادتونه ۳ سال پیش دقیقا در همین روز(۷ فروردین!) و در همین حدودای ساعتی که امروز اومد(۲:۳۰ اینا...) رگرگ و تگبار اومد؟؟؟

عید و سال نوی همتون خیلی مبااااااااااااااارک باشه... (:


زندگی و حرف!

توی بحث امروز مطهره دوتا حرف جالب زد، که بااینکه با پیش فرض هاش موافق نبودم اما نتیجه ای که گرفت رو دوست داشتم!:

1. آدما زنده اند که با هم زندگی کنن ...(برا دل زهرا!: "ما" زنده ایم برا اینکه باهم زندگی کنیم!)

2. با آدما حرف بزن نه چون نیاز داری که باهاشون حرف بزنی، چون اونا نیاز دارن حرف تو رو بشنون!!! (از طرف من، در نقش شنونده، این حرف تایید می شود (: )

.................

پ.ن: دوست داشتم حرفت رو جوری که میخواستم تغییر بدم D: