بحث!!!

این وبلاگ برای اینه که بحث های ماها (؟!) هر چه قدر هم الکی باشه توش نوشته بشه!

بحث!!!

این وبلاگ برای اینه که بحث های ماها (؟!) هر چه قدر هم الکی باشه توش نوشته بشه!

یک بزرگنمایی بیخود از یک اتفاق معمولی!


آدمایی که چشمای بینایی دارن، کسایی که وقتی دارن راه میرن اطرافشون رو نگاه میکنن و میبینن، منطقا نباید آدمای دوست‎داشتنی‎ای باشن! دقیقا نمیدونم این آدما awkward moment های زیادی دارن، یا awkward moment های زیادی برای بقیه ایجاد میکنن؛ بستگی به روحیه‎شون داره! ((:

تصور کنین این آدم وقتی تو خیابون راه میره با یکی چشم تو چشم میشه که دستش تو دماغشه، یا یکی دیگه که داره آدامس میچسبونه به دیوار، آشغال میریزه رو زمین (البته تو مناطق با فرهنگ‎تر!) و... تا اینجا فقط لحظات awkwardیه که وقتی رد میشه جنبه‎ی طنز پیدا میکنه!

حالا فرض کنین آدمایی که این در لحظات awkward باشون چشم تو چشم میشه؛ آشنا باشن هممم.. نمیدونم ولی تنها چیزی که این وسط شکل میگیره یه دیالوگ نامرئی دوطرفه‎س که شایدم تا مدت‎ها ادامه پیدا کنه! خب تجربه همیشه نشون داده پرروئی در این مواقع کار رو برای هر دو طرف آسون‎تر میکنه!

حالا صرفه نظر از این، بعضی آدما گوششون این ویژگی رو داره، یعنی در لحظات awkwardی پیشت حاضر میشن، تو براشون از هزارتا حرفای نگفته میگی و یهو (از حالت مستی در میای) و باهاشون چشم تو چشم میشی..!


پ.ن: این متن، هیچ مقدمه و نتیجه‎ای نداشت؛ کاملا الکی به ذهنم رسید :دی


نظرات 4 + ارسال نظر
zari پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

فک نمیکنم نابینا بودن مصونیتی برای awkward moments باشه.باور کن

هممم.. نه، ولی بینا بودن اوضاع رو بدتر میکنه :-"

زری یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ق.ظ

=)))
یادمه تو نمازخونه بودیم باطنی داشت یکی‌ از اون درسای افسانه یشو میداد و در یک لحظه که همه سرشون پایین بود نگاهی‌ انداختو ادامسشو از دهانش در اوردو سریع پرت کرد..عجله‌ای که تو این کار به خرج داد و تلاشی که کسی‌ نبینتش کاملا احمقش کرده بود.من دیدم!! تنها چیزی که به خاطرش خیلی‌ خوشحالم و این که اون موقعیتو از یه awkward moment نجات داد این بود که اون ندید که من دیدم..حالا فقط یه خاطرست

دقیقا اون موقع که این نوت رو می نوشتم، یکی از چیزایی که یادش افتادم همین بود ((((=
آخه یادت نمیاد بعدش تو کیلویی نوشتنش ((((((=

zari جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:02 ق.ظ

no ...Isure don't remember..=)))

آرزو جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ

چرا تو کیلویی بود تازه با شعر!!!
الهی بمیرم برای باطنی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد