آدمایی که چشمای بینایی دارن، کسایی که وقتی دارن راه میرن اطرافشون رو نگاه میکنن و میبینن، منطقا نباید آدمای دوستداشتنیای باشن! دقیقا نمیدونم این آدما awkward moment های زیادی دارن، یا awkward moment های زیادی برای بقیه ایجاد میکنن؛ بستگی به روحیهشون داره! ((:
تصور کنین این آدم وقتی تو خیابون راه میره با یکی چشم تو چشم میشه که دستش تو دماغشه، یا یکی دیگه که داره آدامس میچسبونه به دیوار، آشغال میریزه رو زمین (البته تو مناطق با فرهنگتر!) و... تا اینجا فقط لحظات awkwardیه که وقتی رد میشه جنبهی طنز پیدا میکنه!
حالا فرض کنین آدمایی که این در لحظات awkward باشون چشم تو چشم میشه؛ آشنا باشن
هممم.. نمیدونم ولی تنها چیزی که این وسط شکل میگیره یه دیالوگ نامرئی
دوطرفهس که شایدم تا مدتها ادامه پیدا کنه! خب تجربه همیشه نشون داده
پرروئی در این مواقع کار رو برای هر دو طرف آسونتر میکنه!
حالا صرفه
نظر از این، بعضی آدما گوششون این ویژگی رو داره، یعنی در لحظات awkwardی
پیشت حاضر میشن، تو براشون از هزارتا حرفای نگفته میگی و یهو (از حالت مستی
در میای) و باهاشون چشم تو چشم میشی..!
پ.ن: این متن، هیچ مقدمه و نتیجهای نداشت؛ کاملا الکی به ذهنم رسید :دی
فک نمیکنم نابینا بودن مصونیتی برای awkward moments باشه.باور کن
هممم.. نه، ولی بینا بودن اوضاع رو بدتر میکنه :-"
=)))
یادمه تو نمازخونه بودیم باطنی داشت یکی از اون درسای افسانه یشو میداد و در یک لحظه که همه سرشون پایین بود نگاهی انداختو ادامسشو از دهانش در اوردو سریع پرت کرد..عجلهای که تو این کار به خرج داد و تلاشی که کسی نبینتش کاملا احمقش کرده بود.من دیدم!! تنها چیزی که به خاطرش خیلی خوشحالم و این که اون موقعیتو از یه awkward moment نجات داد این بود که اون ندید که من دیدم..حالا فقط یه خاطرست
دقیقا اون موقع که این نوت رو می نوشتم، یکی از چیزایی که یادش افتادم همین بود ((((=
آخه یادت نمیاد بعدش تو کیلویی نوشتنش ((((((=
no ...Isure don't remember..=)))
چرا تو کیلویی بود تازه با شعر!!!
الهی بمیرم برای باطنی!!!