بحث!!!

این وبلاگ برای اینه که بحث های ماها (؟!) هر چه قدر هم الکی باشه توش نوشته بشه!

بحث!!!

این وبلاگ برای اینه که بحث های ماها (؟!) هر چه قدر هم الکی باشه توش نوشته بشه!

لحظه

کنار الینا خوابیده بودم. الینا توی بغلم بود. پشتش به من بود. احساس آرامش خاصی داشتم. گوشمو گذاشتم روی کمرش و به صدای قلبش گوش دادم. خیلی سریع می زد . یاد قلب خودم افتادم. وقتهایی که استرس دارم قلب منم همینجوری می زنه. سرشو بوسیدم و نگاش کردم. همینطور که داشت می خوابید انگشت شست دست چپشو می مکید. یه لحظه احساس کردم که که چه لحظه قشنگیه ... و بعد زیباییشو با تمام وجودم حس کردم! قدر اون لحظه رو دونسته بودم. ناخودآگاه اشکام اومد پایین. احساساتی نشده بودم . کاملاْ منطقی بودم و منطقم این بود که این لحظه دوباره تکرار نمی شه ... و برای تکرار نشدنش ... تنها کاری که اون موقع می تونستم بکنم گریه کردن بود.

 

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ

وووووووووووووووووووووووووو!
من بهت افتخار میکنم! این همون زندگی تو یه لحظس...
اگه از من بپرسی این همون معنی زندگیه (:

moti joon یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ب.ظ

آرزو تو همیشه در لحظه ی درست کار درست رو می کنی.
تو لحظه ای که باید خوش باشی ، خوشی
از زندگیت لذت می بری
حسرت نمی خوری
لحظه های خوب رو با تمام وجود زندگی می کنی
خوشحالم.
برای الینا و تمام اطرافیانت
از تو می شه خیلی چیزا یاد گرفت.
با تو میشه خوش بود و لذت برد.
دوست من.
توجمه رب دکتا هه.

مریم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ق.ظ

یه چیز دیگه رو هم نگفتم:
خوشحالم از تکرار یه اتفاق...
تکرار یه تجربه حتی اگه کوتاه...
همین.

شبنم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ق.ظ

آرزو بهت حسادت می کنم.واقعا وجود یه بچه ی کوچولو توی خونه خیلی چیزارو یاد آدم میده.روح خونه رو عوض می کنه. من اگه جای مطی بودم به تو توجمه رب دیکتاهه نمی گفتم.به نظرم این جمله شایسته ی اون وقتی بود که تو داشتی به الینا نگاه می کردی و خیلی آروم اشک می ریختی....!!!!

آرزو دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ب.ظ

می دونم ... می دونم خیلی دوست داشتنی بیدم !
تو رو خدا امضا نگیرین دستم خسته شد !!! :D
..........................
البته خداییش بعضی لحظه ها تکرار نمی شن
مریم ، مطی و شبرخ ممنون .
........................
برای کسایی که معنی جمله آخر مطی رو نفهمیدن : برید فیلم ربنه بنا دی جودی رو ببینید

moti joon سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ

shaboo harfe to doroste .
ama arezoo manie harfamo midoone.
bikhial.
farsim pokide.

مریم جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:19 ب.ظ

تکرار نشدنی یعنی لحظه ای در زمان، در مکانی که همه چیز می ایستد و تو غرق در لذت آنرا حس میکنی. لحظه به ابدیت می پیوندد.حال آنکه تو در لحظه ای زیستی که هرگز تکرار نخواهد شد.
(یه کامنت از نعیمه حسینی تو فیس بوک)

صبا جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ب.ظ

خوشحالم که که اینقدر قشنگ به زندگی نگاه می کنی . کاش تو سخت ترین لحظه های زندگیمون هم می شد این زیبایی هارو ببینیمو از ته دل بخندیم .

آرزو دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ

کاش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد